از همه جا
اول بگم که دیروز صبح آقا جون گلم رفت کربلا. یه کمی نگرانم. ایشالله به سلامتی برگرده و کلی هم بهش خوش بگذره. مامان جونم هم که دست گل به آب داده و افتاده و 2 تا از غضروفهای گاش کنده شده و باید عمل کنه. ارمیا و ایلمان دستش رو می گرفتن تا راه بره. تا می خواست از جاش تکون بخوره ایلمان می گفت: مامانی دستتو بگیرم راه بری؟ مامانی داشت وضو می گرفت: ایلمان تا آشپز خونه بردش و بعد به ارمیا گفت: داداش برو پیش مامانی، اون که برات خوراکی می خره، دوست داره. ایشالله بخیر بگذره و دکترهای دیگه بگن نیازی به عمل نداره. آخه پیش چند تا دکتر دیگه هم باید بره و نظر بگیره. دیروز صبح ایلمان از خواب بیدار شد و صدام زد و رفتم تا بغلش کنم و بیارمش بیرون....
نویسنده :
مامان ارميا و ایلمان
11:18